یکی از جلوههای فوقالعاده تحسین برانگیز در بُعد ذهنیت و رفتار حرفهایِ مستقر در منشِ باشگاه یوونتوس به سکانسهای باشکوهِ پایان بازیها مرتبط است؛ لحظاتی که در آن بازیکنان و کادر فنی علیرغم باخت حتی در تعیینکنندهترین تقابلها نیز با رقبای فاتحشان دست میدهند و به آنها خسته نباشید میگویند. سلوکی به دور از تکلف، اجبار یا اکراه.
برای روح سرکش، عاصی و اگزوتیکِ هوادار ایرانی، این شیوه از مواجهه، ترجمانی جز فقدان «تعصب» و بیغیرتی ندارد اما بیتردید این تفاوت، جانمایه و تقابلِ دو منظومهی طرفداریست؛ اولی مومن به اصلِ «Moderation» و دومی مغروق در کورهراهِ «indulgence» و «immoderation». درک این متدلوژی البته نیازی به پیشکشیدن شرق و غرب ندارد، چهآنکه چشمبادامیها همواره در این امور سرآمد بسیاری از مدعیان اخلاقمداری در غرب بودهاند.
اعتراف میکنم توجه نگارنده به این سلوک، مشخصاً از آغاز دوران حضیض یووه از فصل زعامت ساری و پیرلو جلب و با استمرار این افول تا این روزهای تیره در سال 2023 ادامه یافته است.
شاید بپرسید علت بیان این نکته آنهم در یکی از تلخکامترین نیمروزها پس از ناکامی یووه چه دردی را دوا میکند؟ ! واقعیت این است که «رکود» و «انسداد» یکی از بهترین وضعیتها برای «بازگشت به خویشتن» و «اندیشیدن در باب خود» است. تا آنجا که به جهانِ طرفداری مربوط است، شِکوههای ما ره به طرفی نخواهد بست و بیشتر بر اندوه و وخامت جراحتهای روانی ما خواهد افزود اما استحاله در آنتولوژی هواداریمان میتواند ما را به نقطهای تعیینکننده و اثرگذار در زیست طرفداریمان برساند. جایی نزدیک به همان گزارهی «فوتبال دو رو دارد؛ «برد» و «باخت»» گزارهای که در ذهن بسیاری از ما پاسخهایی تهاجمی از سر مخالفت به همراه خواهد داشت.
با تکیه بر همین اصل بنیادین و تحولآفرین که البته از سوی طیف مورد بحث غالباً انکارشونده است، میتوان روز به روز امید آفرید و منظومه طرفداری را «Reload» کرد و از تکدر خاطر و قهر با محبوب (بخوانید یوونتوس) دوری گزید و دمادم در هوای سیاه و سپیدش تنفس کرد.
حالا راحتتر و بهتر میتوان به بحث اصلی پرداخت. واقعیت و نکته کلیدی این است که ما باید هرچه سریعتر ریکاوری کنیم. یوونتوسِ تحت هدایت تفکرات الگری، خوب بازی نکردن تا زمانی که در معرض شکست و نیازمند پیروزی است را همواره به عنوان نسخهای اجرایی در ذهنیت خود نهادینه کرده است. اما مشکل دقیقاً از آنجا به وخامت گراییده که در جدیدترین اشکال این شیوه، شاهد یوونتوسی هستیم که حتی در موقعیت «بازنده بودن» نیز توانی برای «خوب بودن» ندارد.
بازی برگشت مقابل اینتر در کنار صفآرایی مقابل ساسوئولو از شاخصترین «بد بودن»های یوونتوس در ماههای اخیر بودند. خطاهای فنی فراوان به انضمام گلهای خوردهای کاملاً احمقانه و بلاهتوار. یوونتوسی خسته با ذهنیتی سترون و ایدههایی نازا در میدان. با این مختصات ابتر، دیماریا الهامبخشیاش تبخیر و نویدبخشی و کاراییاش برای تیم عملاً از دست رفته، کیهزا از نمایش حداقلهایش عاجز و کوستیچ نیز در میان بدترینها ایستاده است. از تعویضهای بیریخت و بیفایده نیز اگر بدون شرح و تفسیر عبور کنیم برای همه ما بهتر است...
حتی اگر در خیل طرفداران فوتبال تهاجمی نبوده و ستایشگر فرماسیون تدافعی یوونتوس باشیم، همچنان میتوانیم به اندک اثربخشیهای این استراتژی دلخوش باشیم اما دریغا که حتی این شیوه نیز غیرهدفمند و با یک مفصلبندی روشن و دقیق از ابتدا تا انتها در زمین پیگیری نمیشود.
ناتوانی یوونتوس در برقراری تعادل در نتیجه و برگردان روند بازی به نفع خودش آنقدر مشهود است که جای هیچ دفاعی را برای الگری باقی نمیگذارد. شاید ناظر به همین حقیقت مخوف باشد که او نیز پس از بازی اعتراف میکند اینتر قویتر است و امسال فصلِ یوونتوس نیست و باید به اعاده حیثیت در فصل آینده دلخوش کرد. اما احتمالاً این را فراموش کرده که در اواخر فصل پیش نیز همین سرود را سر داده و این روزها با فراموشی این وعده، ما را وعدهای دوباره به باد میدهد.
حذف از کوپا ایتالیا در این مرحله، آنهم در مقابل اینتر ناتزیوناله و در نیازمندانهترین وضعیتِ بیانکونری بیگمان یک شکست بزرگ است. تحقیری فراموشنشدنی به وسعت حسرتهایی پایانناپذیر. با الگری دیگر برایمان مسجل شده که پس از گل خوردن هرگز توانی برای بازگشت نخواهیم داشت و باید به فکر اتمام بازی با حداقل خوردهها باشیم.
عملکرد بانویپیر در مقابل نراتزوری شرمآور بود. انتخابهای اشتباه او برای چیدمان دفاعی اگرچه به زعم او دلایل پر شماری دارد و انتقادات هواداران در این خصوص برایش عجیب و خندهدار جلوه میکند اما در پهنهی سبزرنگ جوزپه مهآتزا در معرض دید همه فوتبالدوستان بود و بعید است حفرهها و اشتباهات عناصر مستقر در آن بر کسی پوشیده مانده باشد.
یووه در مقابل اینتر، تیمی خالی شده و تهی گشته بود. مجموعهای که ناتوان از هرگونه عکسالعمل و یارا برای بازگرداندن سرنوشت بر مدار امید بود. اگر اینتر در تورین پس از دریافت گل، کار و تلاش بیشتری برای برقراری تعادلِ حداقلی از خود به نمایش گذاشت اما یووه چیزی بیشتر از چند ضربه و هجوم دلمرده در چنته نداشت. حتی آن عملکرد نصف و نیمهی ما در ضربات ایستگاهی نیز در مقابل اینتر غایبی محض بود و تیم در امتزاجی کودنوار و بدون هرگونه برنامه تاکتیکی، دقایق را یکی پس از دیگری قتلعام میکرد.
پوگبا که آشکارا کند، غریبه با سرعت و ترسو در اندک دقایق حضورش در زمین به توپ نزدیک میشد و یک بیاثرِ محض بود. میلیک نیز تنها بر روی کاغذ گزینهای رضایتبخش و در زمین عنصری بیفایده است. از سوی دیگر استاد پاردس نیز در زمین عملاً هیچکاره است و کوستیچ نیز یک خط در میان چیزی از خود نشان میدهد. در این شرایط دیگر نمیتوان به رفلکسهای نجاتبخش پرین نیز بیش از حد و اندازههایش امید بست. در پیکری که دشیلیو تنها توان انجام تکالیف خود را دارد نه بیشتر، کیهزا دریبل و شوتهای همیشگیاش را بیرون از زمین جا میگذارد و بونوچی و برمرش به راحتی سوراخ تقدیم رقیب میکنند دیگر مجالی برای خردهگیری از جوانترهای نگونبخت تیم نیست.
هیچکس جز خودمان، ما را نجات نخواهد داد. ما باید «شکست» را شکست دهیم و این تنها با ابقای «امید» در اوج ناامیدی و «مبارزه» با بهترین اسلحه برای مبارزه رقم خواهد خورد. پس بیایید همانند بازیکنان در پایان بازی به جای غوطهور شدن در حواشی و تکرارِ مکررات، این افتضاح «تمام شده» را تمام شده بدانیم و به آینده نگاهی امیدوارانه، هوادارانه و دلسوزانه بیاندازیم.